روزهای کودکی چقدر آرزوی بزرگ شدن را داشتم
آرزوی استقلال   بزرگی    بلوغ

و حالا که سالها میگذرد
چقدر آرزو دارم
برگردم به زمان پاک کودکی
زمان بادبادک و فرفره و قایق کاغذی
زمان فرشته و سارا

کاش میشد...
کاش میشد لا اقل دیگر هرگز بزرگ نشوم
عمر همین قدر کافی است
....

دلم میخواست تو چند سطر ساده و خلاصه بتونم از سال ۸۲ نتیجه گیری کنم و با سالهای قبل مقایسه کنم اما فکر که کردم دیدم نمیشه. خیلی زیاد تر از چند سطر و چند صفحه میشه.به هر حال هرچی بود گذشت و برای من فقط امسال یک کوله بار پر از بی اعتمادی هدیه داشت و گذشت زمان باعث شد دوستهای به ظاهر دوست که ۴-۵ سال باهاشون زندگی کرده بودم بشناسم و بفهمم گرگند در لباس میش.
بماند......
اما خوبیش این بود که دوستهای خوبی مثل شما پیدا کردم و کلی هم ازتون درس گرفتم. دوستهای نازنینی مثل:
تارا : عزیز دلم واقعا خانمی. ممنونم که تو بلاگ آرام آرام اونهمه کمکم کردی گرچه هرگز منو ندیدی و منهم تورا .اما ... نمیدونم به هر حال ممنون.
نگین: دوست خوشگل دوران کودکیم تا به امروز .تنها دوست و همراه واقعی من. میدونم که امسال بدترین سال زندگیت بود و امیدوارم خداوند همراهت باشه تا بتونی این غم را تحمل کنی فراموش نکن که من همیشه و همه جا کنارتم.
مهدی:خیلی خوشحالم که دوست خوبی مثل تو پیدا کردم و امیدوارم دوستیمون پابرجا بمونه.
شادی عزیزم با شعرهای خوشگلی که برام کامنت میذاره
غریبه که برای ما آشناست و نظراتش کلی درس گرفتم
آبنوس عزیز و بقیه عزیزان حامد بارونی / مسیح/ اسد/اردشیر ا ودلقک عزیز

امیدوارم همگی در پناه حق سال خوبی داشته باشید.





یا مقلب القلوب و الابصار
یامدبراللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال


           سال نو مبارک...

نمیدانم دلم در حسرت چیست؟؟؟