بارون نم نم امشب باز منو یاد تو انداخت
دل دوباره زیر بارون همه غرورشو باخت
رد اشکام روی گونه م دستای تورو ازم خواست
صدایی فضا رو پر کرد...هر چه آید از خود ماست
یاد اونروز که تو رفتی بی سبب دلت شکستم
بی تفاوت به نگاهت پیش اون رقیب نشستم
پیکر نحیف و زیبات جلوی چشام زمین خورد
خوب امانت دار نبودم اون تو رو پیش خودش برد
باورم نیست که نباشی دستتو گرمی دستام
میدونم پیش بهشتی ای خدا من اونو میخوام
ای خدا من اونو میخوام
*********
سلام:
اگر از شعر بالا خوشتون اومد به زمزمه هایم یه سری بزنید و نظراتتونو بدین تا دوست جدیدمون هم تشویق بشه هم راهنمایی.
سلام وبلاگ خشگلی داری موفق باشی دوست داشتی به منم سر بزن بای بای
چه عجب بالاخره بعد از يک ماه آپد شدی....شعر خيلی قشنگی...حتماْ‌ پيش دوستت هم مسرم...
خیلی عشقولانه بود!
شعرت واقعا به دلم نشست...
سلام آبجی . حال شما خوب بید الحمد ا..... .
ای بابا ٬ آخه آبجی تو که میدونی من از شعر سر در نمیآرم اما مخصوصا از شعرهای عاشقانه اما در کل فکر می کنم که جا داره تا دوستتون بیشتر تلاش کنه . راستی ٬ تو از خودت شعر در نمی کنی !! خوب از شعرهای خودت هم بنویس البته اگر ....
باز هم راستی : این قدر بهم گفتی : تنبل تا بهم برخورد و امشب آپدیت کردم . منتظرم .
سلام شاد و موفق باشی به من هم سر بزن خوشحال میشم با بای
سلاممممممممممم..چطوری ؟ چه عجب ........روزه نمازت قبول واسه منم دعا کن............شعرت خیلی قشنگ بود به دوستت هم حتما سر میزنم............شاد باشی
بیا آبی ترین شب قصه گو ای عاشقونه
که روی شونه هات آروم شم از بغض شبونه
دلم خسته است از این بی تو تپش این غصه تکرار
بیا و درد دلهام رو بگیر بر روی شونه
نگاه انتظارم رو تن این جاده ها خیس
شکسته میشم تصویرم توی درگاه خونه
بدون تو برای کی بخونم از علاقه ام
واسه سر رفتن از آواز عشق عطرت بهونه
من تا تو دوباره دل تنگ و بیقرارم
ای رفته بسه برگرد من با تو موندگارم
تو از دریا تو از بارون تو از هرکس شمالی تر
شگفتی تو مثل جادو گلی با بوی خواب آور
کجایی تو که دلتنگیم سرک باریده رو آواز
مسافر شو برس بی تو تپیدن های دل پرپر
من تا رسیدن تو خاکستری ترینم
من تا سپیده تو با گریه شب نشینم
بیا آبی ترین شب قصه گو ای عاشقونه
که روی شونه هات آروم شم..سلام دوست قدیمی مارو به یاد داری؟؟؟؟شعر که جای نظر نداره همه چیو خودت گفتی پیش ما نمیای؟
ای آبجی ٬ چوب کاری می کنی ما رو !! من که از هر دوتاش تجربه دارم البته این اردنگی های مامان خیلی هم بد نیست ها !! نه ! جون من ٬ به نظر تو بده !! من که حاضرم هزار تا از این اردنگی ها بخورم اما ...... ( خیلی جدی نگیری ها )
سلام دوست عزیز زیبا و پر احساس می نویسی از حضور گرمت ممنون طاعات و عباداتتون قبول باشه کلبه ی حقیر من باز اپدیته و منتظر حضور گرم شما راستی اگه عکس قلب داشتی برام بفرست ممنون می شم ببخشید دیر شد دانشگاه وقت نمی زاره
دوباره وقفه!
سلام وبلاگ خوشگلی داری...مرسی از پیشنهادت امیدوارم همیشه ببینمت.
سلام...ممنون که به من سر زدی دوست من...شعر خوبی بود.بدرود
آخر خط جداییه
سکوت بی صدائیه
تو لحظه ها شکستنو
وداع آشنائیه
آخر خط نبودنه
شعر سفر سرودنه
راه دراز جاده رو
رو به عدم گشودنه
اینجا غروب،اونجا خزون
دل اینجا خون دل اونجا خون
اینجا یه سایه تو غبار
خاکستریه آسمون
اینجا یه خورشید نیمه جون
اونجا یه شهر بی نشون
تو این اتاق بی هوا
جائی نداره همزبون
آینۀ دل شکسته ای
اینجا نشسته روبرو
تو سینه فریاد می زنه
اینجا غروبه آرزو
اینجا رو طاقچه عکس تو
موندهتو قاب انتظار
اونجا برات اشکای من
می مونه تنها یادگار
شاید فقط یه وبلاگ ازم موند روزی و یه مشت شعر از من یادگاری ممنون مهربون
سلام
چشم!
پوشال؟ .. چرا این اسم رو انتخاب کردی؟ .. کلبه پوشالی ..سبک بار بودن خوبه . مسافری؟
آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها
تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا
یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم
آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم
وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره
به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره
با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم
ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم
برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت
غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت
باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟
با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه
یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون
سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون
ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید
تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید
بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه
تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه
ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد
به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد
برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود
هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود
عزیز آپم میای که؟
خیلی وقت بود اینجا نمی آمدم دلیلش هم این بود در بلاگر وبلاگم ( سرّ دل ) را فعال کرده بودم و متاسفانه آدرس لینکش را در این جا اشتباه تایپ کرده بودم و بعد از مدتی متوجه شدم برخی از دوستان ثابت وبلاگم کم پیدا شده اند این بود که مجدد سری به اینجا زدم و از یادداشتهایشان متوجه اشتباهم شدم بهر حال ضمن تشکر از لطف یاران از آنها عذرخواهی می کنم .با توجه به اینکه سرعت و برخی خدمات پرشین بلاگ بهتر شده بعلاوه آنکه امکان لینکدونی را ایجاد کرده و از همه مهمتر اینکه تاریخ شمسی در اینجا به راحتی فعال است نوشتن در اینجا را به صورت موازی با نوشتن در بلاگر ادامه می دهم
سلام..فرا رسیدن ایام شهادت امیر المومنین رو تسلیت عرض میکنم........آپ کردم و چشم براهتم..یا علی
سلام . چطوری آبجی !! حالا که من اومدم ٬ شما نیستی !! با ما بهتر از این باش .
آپدیت شد .
عاشقانه ها زیاد و اما عاشق... شرق بنفشه رو خوندی؟... گاهی می گم با خودم چند تا ذبیح پیدا میشه این روزا؟...