و اما من...
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 ساعت 02:52 ق.ظ
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی مارا
خشم و تنفر افزون
باور نمی کنی؟!
که حس پاک عاطفه در سینه مرده است؟!
حمید مصدق
روزهای کودکی چقدر آرزوی بزرگ شدن را داشتم
آرزوی استقلال بزرگی بلوغ
و حالا که سالها میگذرد
چقدر آرزو دارم
برگردم به زمان پاک کودکی
زمان بادبادک و فرفره و قایق کاغذی
زمان فرشته و سارا
کاش میشد...
کاش میشد لا اقل دیگر هرگز بزرگ نشوم
عمر همین قدر کافی است....
و اما من...
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 ساعت 04:51 ب.ظ