سلام ....نوشته های زیادی خوندم و خودم هم خیلی نوشتم ....اما اینجا یه چیز دیگه هم بود ....ایکاش نظرت رو راجع به نوشته هام میگفتی از اشنایی با وبلاگت خوشحال شدم ....بازم بهم سر بزن...
سلام دوست جونم. مرسی از اومدنت و امیدوارم که دوست خوبم بمونی و اگه دوست داری دوباره بیا.... در مورد شعرت بگم که زیبا بود ولی غمگین. امیدوارم همیشه اسم این حس رو بذاری عشق، و بهش برسی.....
مزه تلخ تجربه از بوی بد بیتجربگی بهتره. من پایداری شما رو آرزو میکنم. اما کمی هم آن طرفتر، شاید آن سوی رودی که ایستادهای آبادیای مزرعهای مرغزاری در انتظار قلبی که بتپد نشسته است. غم شما محترم اما شادی شما با ارزشتر است. بگذار بگذرد.
دستت درد نکنه دیگه ... من کی بهت دروغ گفتم؟؟ :| lool پوشال جون با عرض شرمندگی من شاید تا یه مدت طولانی نتونم بنویسم . یه چند وقتی سرم خیلی شلوغه :( . . .!! سبز باشی.
می دانم اگر باز ببینمت ویرانم خواهی کرد با نگاهت و اگر بشنوم صدایت را تنها نفرتم بیشتر می شود از بوی متعفن دورغی که با صدای تو در فضا موج می زند...اما متعجبم از خود گه چگونه عشقم تبدیل به این عادت شد...
...من چه دانم... من چه دانم...
سلام ....نوشته های زیادی خوندم و خودم هم خیلی نوشتم ....اما اینجا یه چیز دیگه هم بود ....ایکاش نظرت رو راجع به نوشته هام میگفتی از اشنایی با وبلاگت خوشحال شدم ....بازم بهم سر بزن...
سلام عزیز..از محبتت ممنون..آره دیگه فعلا که داره می گذره..شعر واقعا قشنگی نوشتی...واقعا قشنگه..جئی می گم..کلی از خوندنش لذت بردم..بازم میام عزیزم...
این عشقه ، یا چیزی شبیه اون ، یا من اینطور فک میکنم!
ازآشنایی با شما خوشبختم.ممنون که به من سر زدین.
سلام دوست خوبم : بهت تبریک میگم قلم بسیار زیبایی داری و زیبا مینویسی ... خوشحال میشم سری هم به سرزمین عشق بزنی ... همیشه شاد باشی ... در پناه حق (سرزمین عشق)
و همیشه راست گفته ام...صدایم را...مرا باور کن...
شاید عادت...نمیدونم ... ولی این متنت نگرانم کرد ... اشتباه نکنی دوباره :(
ازش خوشت می ياد ديگه ......
دروغ؟؟؟
سلام دوست جونم. مرسی از اومدنت و امیدوارم که دوست خوبم بمونی و اگه دوست داری دوباره بیا.... در مورد شعرت بگم که زیبا بود ولی غمگین. امیدوارم همیشه اسم این حس رو بذاری عشق، و بهش برسی.....
مزه تلخ تجربه از بوی بد بیتجربگی بهتره. من پایداری شما رو آرزو میکنم. اما کمی هم آن طرفتر، شاید آن سوی رودی که ایستادهای آبادیای مزرعهای مرغزاری در انتظار قلبی که بتپد نشسته است. غم شما محترم اما شادی شما با ارزشتر است. بگذار بگذرد.
زندگی شاید همین باشد.
یک فریب ساده کوچک٬
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچکس٬چون او گرامی نیست.
بی گمان٬باید همین باشد....
به نظر من همون عادت نمیدونم شایدم عشق!
عادت! گاهی می ترسم از عادتی که از یادم می برد چگونه اغاز کردم! ابی باش!
دستت درد نکنه دیگه ... من کی بهت دروغ گفتم؟؟ :| lool پوشال جون با عرض شرمندگی من شاید تا یه مدت طولانی نتونم بنویسم . یه چند وقتی سرم خیلی شلوغه :( . . .!! سبز باشی.
سلام
این اولین بار است به وبلاگ شما سر می زنم و خوشحالم با وبلاگ شما آشنا میشم.
موفق باشید.
سلام... شعرهاتون حیلی زیباست.. الان اکثرش رو خوندم... خوشحال میشم بهم سر میزنی... عیدت هم مبارک!
سلام عزیز...خب خوشحالم که بر گشتی و خوبی و موفق باشی و بازم میام.ووووووو....
می دانم اگر باز ببینمت ویرانم خواهی کرد با نگاهت و اگر بشنوم صدایت را تنها نفرتم بیشتر می شود از بوی متعفن دورغی که با صدای تو در فضا موج می زند...اما متعجبم از خود گه چگونه عشقم تبدیل به این عادت شد...
سلام دوست عزیزم . مطالبت رو خوندم . جالب و کوتاه می نویسی . از اینکه به وبلاگ من سر زدی خیلی خیلی سپاسگذارم . موفق و سلامت باشی .
ممنون از اینکه به من سر زدین.منتظر پیشنهادات و یا نقطه نظراتتان هستم.
قشنگ بود ... و جالب ... به نکته خوبی اشاره کردی ... شعر زیاد بخون ... شاد باشی